بسم الله .....
کف اتاقم دراز کشیدم . خستهام و بی حوصله ، زل زدم به پره های پنکه که همین جور دنبال هم حرکت می کنن و یه دایره خاکستری رو درست کردن ، دایرهه حاصل سگدو زدن پره های بدبخته که هیچوقت به هم نمی رسن ، هیچوقت بهم نمی رسن تا این دایره لعنتی درست شه . زل زدم به پره های پنکه و فکر می کنم، فکر میکنم به اون همه دایره های جور واجوری که ................خلق الله توش گرفتارن ، سگدو می زنن و نمی رسن و بعد ، به خودم فکر می کنم ، و به دایره های جور واجوری که انتظارم رو می کشن . واقعیت اینه که خودم هم ترم آخرم ، و این واقعیت آروم و قرار برام نذاشته. وقتی بهش فکر می کنم بدجور عصبی میشم، ظاهرا کم کم باید فکر خدمت باشم ، بعدش کار بعدش ازدواج بعدش بچه بعدش بدو بدو . بعدش وام و چک تضمین و ضامن و قسط بعدش بعدش بعدش......................... بعدش دایره های جور واجور و سگدو زدن ظاهرا راه در رویی هم وجود نداره
پ.ن : به قول یه نفر ایشالا خیره
پ.ن : خسته بودم و بی حوصله
پ.ن: ایشالا خیره !
التماس دعا
نوشته شده توسط : r_samen
این وبلاگ در گذر زمان